بازم دیر اومدم
سلام نوگلم
بازم ازت معذرت مي خوام كه اينقد دير وبلاگت رو بروز مي كنم
سر ماماني خيلي شلوغه ، فكر مي كردم ياسمين نازم كه داره بزرگتر ميشه يه ذره از كارام كمتر ميشه ولي مثل اينكه برعكسه ، ياسي جون بيشتر وابسته ميشه و مي خواد همش پيشم باشه حتي توي آشپزخونه دوست نداره برم همش پاهام رو ميكشه و ميگه ام ام ام ام ام ..............
يعني تو هم بيا توي هال بشين تا من بازي كنم ،الهي ماماني فدات بشه كه هر روزت با روز قبل فرق داره.
حالا چند تا از كارهاي جديدي كه انجام مي دي ومن برات نگفته بودم: ياسي جون الان 17 ماهشه يعني 1 سال و 5 ماه
1- وقتي از كنار سينك روشور رد ميشه سريع خم ميشه و مسح پا ميكشه
2- وقتي چيزي مي خوره اگه بهش بگي بگو الهي شكر ، دستاي نازش رو ميبره بالا و نگاه آسمون ميكنه
3- هر وقت مي خواد يه كاري كنه كه ميدونه من و بابايي ناراحت ميشيم اولش مياد دستاي كوچيكش رو ميكشه روي صورتت و ميگه نانانانا...... و بعد هم يه نگاه شيطنت آميز و كارش رو ميكنه.
ياسي جون روز به روز داره بزرگتر ميشه و من هم روز به روز پيرتر و چه كس از تو لايق تر كه همه عمرم رو به پاش بريزم.
دختر عزيزتر از جونم
هميشه دلم برات تنگه حتي وقتي كه پيشمي ، به اندازه تمام دلتنگيهام دوست دارم.